سرزمین اشباح

I love vampires!!!

من از کتاب ترسناک بدم میومد و کلن تابحال لای اینجور کتابا رم باز نکرده بودم

مامانم معلمه یه شاگرد داره که رابطه ش با خونواده مون خیلی خوبه

اون یبار 12 جلد سرزمین اشباحو به من داد گفت حتمن بخونمش اونموقع اول یا دوم دبیرستان بود

منم از همه جا بی خبر بیخیال شدم گفتم من حوصله این کتابای خشن و مسخره رو ندارم

سال دوم راهنمایی یکی از دوستام بهم گفت اگه اونا رو نخونم بزرگترین اشتباه زندگیمو کردم منم که کتابخون شروع کردم به خوندن جلد1

آخرش پشیمون شدم گفتم واااا چه چرت و پرتایی ولی با اصرار دوستم 2 رو هم خوندم اونموقع شد که از این کتاب کم کم خوشم اومد چون خیلی دوست داشتم بفهمم آخرش چی میشه

ولی با خوندن هر جلدش انگار نگاه من نسبت به دنیا تغییر کرد .. من فقط کلمه ها رو نمیدیدم تا عمق کتاب رفتم و فرا تر از اونو درک کردم

تا جلد 7 و 8 فقط به فکر آخرش و رازهای مختلف بودم ولی بعد از اون دیگه آخرش برام مهم نبود

من میخواستم تو لحظه با شخصیتا ارتباط برقرار کنم و همه احساساتشونو درک کنم

من با دارن مردم و زنده شدم ... وقتی به شماره آخر رسیدم وقتی صفحه های آرو خوندم

دیگه اون دختر قبلی نبودم من تغییراتیو که کتابش تو احساس و فکرم ایجاد کرده بود حس می کردم

کتاب تموم شد ولی من همه ی لحظاتمو بهش فکر میکردم .. همیشه نظرم اینه که این کتاب باید درک بشه کسی که فقط واسه یه سرگرمی کوتاه مدت اونو بخونه هیچوقت هدف اصلی کتابو نمیفهمه

من به چیزایی اعتقاد پیدا کردم که قبلن به نظرم چرت و مسخره بود و چیزایی رو باور کردم که قبلن حتی بهشون فکرم نکرده بودم

 بعدش به این فکر کردم که آدم از هیچ چیز و هیچ کس توی این دنیا نمیتونه مطمعن باشه

من اوایل خیلی به شخصیت اصلی و خوب داستان (دارن) فکر میکردم و تک تک احساساتشو درک میکردم ولی ...

بعدش به این فکر افتادم چرا دارن ؟؟؟ چرا استیو (مثلن شخصیت بد) نه ؟؟؟

چرا دارن میتونه سرنوشتو تغییر بده ولی استیو نمیتونه ؟؟

چرا همه از استیو بدشون میاد ولی عاشق دارن شدن ؟!

ینی استیو بخاطر اینکه خونش وحشی بوده باید اینقد سرزنش شه ؟!

نهههههه !!!!

استیوم احساس داشت !! استیوم میفهمید !!! چرا ک نه ؟!

این کتاب بر پایه یک احساس نوشته شده بود ولی .... این احساس دارن نبود بلکه احساس استیو بود

بنظرم هدف نویسنده پشت انبوه کلمات این کتاب گم شده بود ...

همه فکر میکنن که داستان از زبون دارنه ... دارن تو فکر نجات جهانه دارن خوبه !!!!!

ولی چرا ؟؟؟ ینی استیو محکوم به بد بودن و بی احساس بودن شد ؟؟ همه فقط یه سرنوشت بود ؟؟؟

اول از همه میگم نه !!! همه چی تقصیر دارن بود چون دارن تنها کسی بود که استیو توی زندگیش دوست داشت ... ولی این نکته رم باید درنظر بگیریم که دارن بخاطر استیو خودشو فدا کرد پس استیو حق نداشت اینجوری ازش متنفر شه

ولی آخه مگه استیو میدونست که دارن بخاطر اون خودشو فدا کرده ؟!! مقصر دارن بود چون به استیو نگفت !!!

با این نگفتنش یه دنیا رو به خطر انداخت و احساسات یه پسر تنها رو به بازی گرفت

همه داستان بخاطر احساس شکست و حقارت استیو بود ... استیو حس میکرد بی ارزش شده و میخواست انتقام از بین رفتن احساسشو از دارن بگیره


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394برچسب:,| 16:51|niloo.va|

Evelyn